آثار فوزیه مجد و تجربه‌گرایی در موسیقی ایرانی

فراتر از هارمونی یا آواهای نو در سکوت

خانم فوزیه مجد، یکی از چهره‌های برجسته و کم‌نظیر در تاریخ موسیقی معاصر ایران، نه تنها به‌عنوان یک آهنگساز، بلکه به عنوان پژوهشگر و پیش‌رو نیز شناخته می‌شود. آثاری که او خلق کرده، همواره از ویژگی‌های خاص و متمایز خود برخوردار بوده‌اند؛ آثاری که در عین ارتباط عمیق با سنت‌های موسیقی ایرانی، به دنیای نو و ایده‌های آوانگارد دست یافته‌اند. مجد، با شجاعت و دقتی کم‌نظیر، تلاش کرد تا موسیقی را از مرزهای مرسوم و قابل پیش‌بینی فراتر بُرده و به جست‌وجوی ابعاد جدیدی در هنر موسیقی بپردازد. او در هر گام از مسیر هنری‌اش، با تکیه بر شناختی عمیق از فلسفه و ساختارهای موسیقی و در عین حال با روحی آزمایش‌گر و تجربه‌گرا، به خلق آثاری پرداخت که هم‌چنان پس از دهه‌ها از زمانِ خلق‌شان، «نو» به حساب می‌آیند.

در دوران آغازین فعالیت‌های هنری‌، فوزیه مجد توانست با بهره‌گیری از مطالعات وسیع و تأملات دقیق، جایگاه خود را در عرصه‌ی موسیقی کلاسیک ایرانی و معاصر تثبیت کند. او در کنار پژوهش‌های فراوانی که در زمینه‌ی گردآوری و مستندسازی موسیقی‌های مختلف ایران انجام داد، همواره در پی ایجاد پیوندی میان گذشته و حال بود و در این مسیر، به بیانی نوین از احساسات و تجربیات انسانی در آثارش دست یافت. در آثار مجد، ترکیبی از موسیقی ایرانی با تِم‌ها و فرم‌های مدرن و تجربی به چشم می‌خورد که نه تنها از اصالت فرهنگی ایران فاصله نمی‌گیرد، بلکه آن را به زبانی جهانی و معاصر ترجمه می‌کند.

به نظر می‌رسد که مجد در هر اثر خود، علاوه بر توانمندی‌های فنی و آگاهی از مبانی علمی موسیقی، همواره با نگاهی انسان‌گرایانه به ریزترین ابعاد زندگی بشری پرداخته است. آثار او نه تنها بازتاب‌دهنده‌ی تجربیات شخصی و علمِ فراوانش به موسیقی است، بلکه نمایان‌گرِ کنش‌های فرهنگی و اجتماعی است که در بستر زمان به تحولی عمیق در موسیقی ایران منجر شده است. در عین حال، او با الهام از مفاهیم نوگرایانه و به‌ویژه مفاهیم پیشرفته‌تری همچون هپنینگ، موسیقی کانکریت، و اکسپریمنتال، در صدد بوده تا فراتر از قواعد معمول موسیقی عمل کرده و دنیای جدیدی از صدا و معنی خلق کند.

پرتره فوزیه مجد، آهنگساز ایرانی، با کلاه و شال سفید

یکی از ویژگی‌های برجسته‌ای که در آثار خانم فوزیه مجد به چشم می‌خورد، جرات او در تجربه‌گرایی است. تجربه‌هایی که با چالش‌های فنی و هنری بسیاری همراه بودند، اما همیشه به خلق آثار نوآورانه‌ای انجامید که در مسیر خود نه تنها مرزهای موسیقی ایرانی را گشود، بلکه در سطح جهانی نیز مورد توجه قرار گرفت. در واقع، مجد در آثار خود به شکلی مستمر در پی آن بوده تا از زبان موسیقی برای بیان مفاهیم جدیدی استفاده کند، مفاهیمی که شاید در گفتار روزمره به سختی می‌توان به آن‌ها دست یافت. این نگاه عمیق و چندوجهی به موسیقی باعث شد که او در دنیای موسیقی معاصر ایران، نه تنها به عنوان یک آهنگساز شناخته شود، بلکه به عنوان یک هنرمند که در هر اثر خود مرزهای جدیدی را می‌شکست و وارد قلمروهای ناتمامی می‌شد، جایگاه ویژه‌ای پیدا کند.

فوزیه مجد همچنین در عرصه‌ی پژوهش، با شجاعت و دقت فراوان، قدم‌هایی بزرگ در گردآوری و مستندسازی موسیقی‌های مختلف ایران برداشت. این تلاش‌های پژوهشی نه تنها منبعی غنی برای آینده‌نگری‌های موسیقی ایرانی فراهم آورد، بلکه موجب شد تا آثار او در دایره‌ی تحقیقاتی معتبر قرار گیرد و به عنوان یک مرجع معتبر در بررسی تاریخ موسیقی ایران شناخته شوند. در حقیقت، مجد با تکیه بر یک رویکرد علمی و پژوهشی در کنار کارهای هنری‌اش، توانست بر غنای فرهنگی موسیقی ایران بیافزاید و علاوه بر تأسیس یک سبک خاص در آهنگسازی، بر نحوه‌ی درک و تفسیر موسیقی از سوی مخاطبان و پژوهشگران نیز تأثیرگذار باشد.

ظهورِ یک موسیقی‌دان

«رویداد موسیقایی شایان توجهی در مدرسه‌ی مورتون‌هال، واقع در نزدیکی آزوستری، به وقوع پیوست. برنامه با اجرای صحنه‌ی باله‌ی امیردخت، اثری بدیع از فوزیه مجد، دانشجوی ایرانی پانزده‌ساله‌ی این مدرسه، به پایان رسید. این اثر از چنان قدرتی برخوردار بود که برای هنرمندی در این سن و سال، آینده‌ای درخشان را نوید می‌دهد.»

این متن را روزنامه‌ی لیورپول دِیلی پُست درباره‌ی یکی از نخستین آثارِ خانمِ «فوزیه مجد» که به سفارش مدرسه‌ی مورتون‌هال آهنگ‌سازی شده بود، نوشت؛ اثر بعدتر و در فاصله‌ی زمانی کوتاهی در استودیوی کمپانی نامدار هیز مسترز وویس ضبط شد. در این چند دهه‌ی بعد از این اثر، تعداد مجلات و روزنامه‌هایی که به بررسی کارهای او پرداخته‌اند، بسیار است؛ اما نه به اندازه‌ی کارهایی که او در موسیقی ایران انجام داده است. دلیلِ این ماجرا را باید درروحیه‌ی خاصِ این زنِ آهنگ‌ساز، پژوهشگر و مؤلف باید جست‌وجو کرد.

فوزیه مجد در برلین به دنیا آمد، درست در آستانه‌ی جنگی ویرانگر که تقدیر جهان را دگرگون ساخت. اندک زمانی پس از تولد او، خانواده‌اش به ایران بازگشتند. دوران کودکی‌اش در سایه‌ی آموزش و پرورش کلاسیک سپری شد؛ در مدرسه‌ی ژاندارک درس خواند و هم‌زمان، دل به نوای پیانو سپرد. موسیقی، که در آغاز تنها تمرینی روزمره بود، به‌تدریج به دغدغه‌ای بنیادین در زندگی‌اش بدل شد، تا آنجا که مسیر آینده‌اش را رقم زد.

او راهی هنرستان موسیقی شد و تحت تعلیم امانوئل ملیک اصلانیان، یکی از نام‌دارترین استادان پیانو، به آموختن هنر نوازندگی پرداخت. «علیرضا میرعلی‌نقی»، پژوهشگر و منتقد موسیقی، از قول فوزیه مجد نقل می‌کند که ملیک اصلانیان، در قیاس با تمامی استادان و پیانیست‌های برجسته‌ای که در مدارس و دانشگاه‌های خارج از کشور می‌شناخت، از توانایی و ارزشی والاتر برخوردار بود؛ چنان‌که در سطح جهانی نیز به‌عنوان نوازنده‌ای ممتاز و کم‌نظیر شناخته می‌شد.

این پژوهشگر بر این باور است که ملیک اصلانیان، دریچه‌ای نو از نوازندگی را به روی مجد گشود. ازجمله آنکه به او آموخت چگونه با تمرکز دقیق ذهنی، انگشتان را از هرگونه تنش آزاد نگه دارد و انرژی فکری را در هدایت حرکات ظریف انگشتان هنگام نوازندگی به کار گیرد. این تکنیک بدیع که امضای منحصربه‌فرد اصلانیان بود، تنها به شماری اندک از شاگردان او منتقل شد و آنان را وارث دانشی ژرف و شیوه‌ای یگانه در نوازندگی ساخت.

او در سال‌های بعد، به همان هنرستان بازگشت و به تدریس هارمونی و تاریخ موسیقی غرب پرداخت، اما مسیر دانش‌اندوزی او در همین نقطه متوقف نماند. مجد، پس از پایان تحصیلات متوسطه، برای ادامه‌ی پژوهش‌های خود راهی دانشگاه ادینبرو شد و موسیقی را در آنجا دنبال کرد.

در سال ۱۳۴۵، با دریافت بورسیه‌ای از دولت فرانسه، رهسپار پاریس شد تا نزد استاد نامدار نادیا بولانژه، که بسیاری از برجسته‌ترین آهنگسازان قرن بیستم را پرورش داده بود، به تکمیل آموخته‌های خود در زمینه آهنگسازی بپردازد. دو سال بعد، در ۱۳۴۷، این بار با دریافت بورسیه‌ای از سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران، به دانشگاه سوربن راه یافت و زیر نظر تران وانکه، مطالعات خود را در حوزه اتنوموزیکولوژی گسترش داد.

بخش اول: آهنگ‌سازی

فوزیه مجد را می‌‌توان یکی از پیش‌گامانِ نوگرایی موسیقی دانست؛ مسیری که چهره‌هایی چون علیرضا مشایخی و رهبری برجسته‌ چون «پرویز مشکات» نیز در آن سهم داشته و نقش ویژه‌ای در شکل‌دهی به فضای موسیقایی آن دوران ایفا کردند. علاوه بر این، «امانوئل ملک‌اصلانیان»، آهنگساز و پیانیست برجسته، با نگاهی خاص و متفکرانه، بخشی دیگر از بار این تغییرات تاریخی را به دوش می‌کشید.

در سال‌های اخیر، برخی از این موسیقی به عنوان یک موسیقی تجربی یاد کرده‌اند؛ اما به‌نظر می‌رسد که خانم مجد خود تعریف مشخصی برای این موسیقی قایل نیست و در این باره گفته است: «من فکر می‌کنم این موسیقی بیشتر با هپنینگ (Happening) و آله‌آتور سروکار داشته باشد تا مثلاً مینیمال‌ها. من زمانی که با «نادیا بولانژه» کار می‌کردم، در کنسرت‌ها کلاستر را شنیدم و برایم خیلی جالب بود و گفتم خُب! پس من هم می‌توانم این را در قطعات پیانویی‌ام بیاورم و در «دیالوگ» از آن استفاده کردم. این برای من تجربه بود، اما آیا این به‌معنای موسیقی تجربی است؟ نمی‌دانم آیا می‌شود تعریف واحدی ارائه داد یا نه. فکر می‌کنم در هر دوره‌ای وقتی یک سری تجربیات به این شکل انجام می‌شود، خیلی جای بحث داشته باشد. حتی در بعضی تقسیم‌بندی‌ها، موسیقی سریِل را هم تجربی در نظر گرفتند. فکر می‌کنم یک اتفاقاتی را شاید بشود گفت که واقعاً اکسپریمنتال هستند. اما خارج از آن وقتی چیزهایی دیگر جا می‌افتد، آن‌قدر راحت نمی‌شود در موردشان صحبت کرد.»

او البته چنین ادامه داده است: «من خیلی راجع به جان کیج فکر می‌کنم، به‌خصوص قطعه‌ی سکوتش. این قطعه در اجرای آثار کیج می‌تواند حرفِ بسیاری برای گفتن داشته باشد، اما اگر کنسرتی باشد با اجرای قطعات مختلف، مثلاً ۴:۳۳ (چهار و سی‌وسه)، کاری از اشتوکهاوزن، کاری از بتهوون و غیره، آن‌وقت می‌توانم به آن بگویم اکسپریمنت! چون واقعاً می‌تواند یک تجربه باشد. کیج در قطعه‌ی ۴:۳۳ می‌خواهد آگاهی بدهد که آن لحظه‌ای که در آن زندگی می‌کنی خیلی مهم است. همه‌چیز دارد درونش اتفاق می‌افتد، فقط آگاه باش. من فکر می‌کنم یک پیام این‌گونه است و می‌گوید که خُب! گوش بده، سکوت است دیگر! اما من می‌گویم موسیقی است! برای اینکه زندگی همین‌طور است، بودن ما همین‌طور است، فقط آگاهی می‌خواهد. من بیش از این نمی‌توانم به این کار نگاه کنم. می‌توانست حتی این را به زبان بگوید! اما در کلام دیگر آزمایش نشده بود و اینجا دارد آزمایش می‌کند. می‌گوید بیا پای سکوت بنشین و ببین چطور است؛ زندگی است! گاهی اوقات فکر می‌کردم که اصلاً نمی‌توانم بفهمم که چرا باید این مسئله را مطرح بکند! اما می‌بینم که آگاهی و بیداری برای آدم‌هاست.»

خانم مجد هم‌چنین در یکی دیگر از معدود اظهارنظرهایش درباره‌ی روندِ آهنگ‌سازی‌اش چنین گفته است: «ما با دو نوع آگاهی مواجه‌ایم؛ یکی آگاهی که از هوش ما نشءت می‌گیرد و به ما امکان می‌دهد ایده‌هایمان را روی کاغذ بیاوریم و اجرا کنیم. اما آگاهی دیگری نیز وجود دارد، چیزی که شاید بتوان آن را فراآگاهی نامید؛ حالتی که در آن، خود نیز دقیقاً نمی‌دانیم چه می‌کنیم. برای مثال، نمی‌توانیم توضیح دهم که در یک اثرِ خلق‌شده چه رخ داده است؛ من خودم گاهی پشت پیانو می‌نشینم، نتی را مرور می‌کنم، و ایده‌‌ای به ذهنم می‌آید. اما مهم این است که آدم بداند چگونه به یک ملیت فکر کند و از آن الهام بگیرد و با خودش بگوید: «من به ملیتی تعلق دارم که امکاناتی را در اختیارم می‌گذارد.» ما همواره تصویری درونی و بیرونی از موسیقی داریم، اما آنچه اهمیت دارد، تجربه‌ی درونی اس؛ تجربه‌ای که به‌آسانی نمی‌توان آن را بیان کرد.»

اوجِ این نگاهِ آوانگارد در آهنگ‌سازیِ خانم مجد را می‌توان در قطعه‌ی «عروسک کوکی» مشاهده کرد. این اثر، در بهمن ۱۳۴۶ به سفارش بخش پژوهش سازمان تلویزیون ملی ایران و به مناسبت سالگرد درگذشت «فروغ فرخزاد»، بر اساس شعری با همین عنوان از فروغ فرخزاد و فیلمی به کارگردانی «گلی خلعتبری» ساخته شد. موسیقی این اثر در آن زمان و هنوز هم بسیار پیش‌رو به حساب می‌آید؛ اما همان‌طور که انتظار می‌رفت اثر با واکنش‌های مثبتی مواجه نشد. آهنگ‌ساز خود در این باره چنین گفته است: «گلی خلعتبری تصمیم گرفته بود برای هر معنی، خط یا تصویر یک عکس بگیرد و آنها را مونتاژ کند. «فریدون رهنما» پیشنهاد داد که من موسیقی این فیلم را بسازم. در اینجا، شعر حالت همیشگی خود را ندارد، بلکه با آوایی همراه نیست و به نوعی دکلمه‌وار خوانده نمی‌شود. برای این اثر پارتیسیونی هم برای پیانو و هم برای خواننده وجود دارد، که در آن مشخص می‌شود کلمات کجا، به چه شکل و با چه ریتمی باید ادا شوند، اما این ریتم، ریتم متداول خواندن شعر نیست. در همان دوران، برای اولین بار صدای فروغ را شنیدم که عروسک کوکی را می‌خواند، با همان ریتم متداولی که شاعران معمولاً شعرهای خود را می‌خوانند. زمانی که کار منتشر شد، بسیار مورد حمله قرار گرفت. به یاد دارم که آنچه در روزنامه‌ی کیهان خواندم، برایم بسیار عجیب بود، چون آنها فکر کرده بودند این مزخرفات چه هستند و مگر آدم شعر را این‌طور می‌خواند؟! این انتقادات بسیار برای خانم خلعتبری گران تمام شد و تصمیم گرفت که دیگر چنین کاری نکند و نکرد. تلاش‌های منهم برای متقاعد کردن او نتیجه‌ای نداد.»

او درباره‌ی «شب کوک» نیز چنین توضیح داده است: «در این اثر از اصواتی که نمی‌توانم بگویم مایکروتونال، اما از فواصل کوچک‌تر از نیم‌پرده، استفاده شده بود. خوشه‌ای هم نمی‌توان گفت چون آن مقدار نُت در آن وجود ندارد، اما اصواتِ همجواری هستند که تفاوت فرکانسشان حدود یک ربع‌پرده است. مثلاً می‌بمل و می‌کُرُن یا هم‌زمان به گوش می‌رسند یا اینکه یکی بیاید و بعد آن یکی و این روند در جاهای مختلف به شکل‌های متفاوت تکرار می‌شود. سازهای زهی هر کدام به سه گروه تقسیم شده بودند. کوک سازها هم تغییر پیدا می‌کرد. من در آن زمان فکر می‌کردم که شاید نوازنده‌ها نتوانند نت‌های کرن یا سُری را ‌راحت اجرا کنند و خواستم با تغییر کوک به آنها کمک کنم.»

در قطعه‌ی دیگر آهنگساز با نامِ «دوزخ شرری ز رنج بیهوده‌ی ماست»، یک بداهه‌نوازی گنجانده شده است که نوازندگان ارکستر می‌توانند بر اساس موتیف‌های شنیده‌شده به مدت تقریباً دو دقیقه اجرا کنند. این لحظه، پیش از پایان قطعه و شاید به نوعی پایان‌بندی کار به حساب می‌آید. این قطعه در دستگاه چهارگاه نوشته شده است. فوزیه مجد درباره‌ی این اثر نیز به مجله‌ی شبکه‌ی آفتاب گفته است: «وقتی دوزخ اجرا شد، کسی نوشته بود که در بخشی از این کار، آهنگساز موسیقی غرب و شرق را در برابر هم قرار می‌دهد. این حرف برایم خیلی جالب بود، چون اصلاً به آن فکر هم نکرده بودم. مثلاً «علی رئیس‌فرشید»، یکی از نوازنده‌ها، موتیف کوچکی را در چهارگاه اجرا می‌کرد، اما در زمان اجرا، بسیار رسا بود و کاملاً فضای چهارگاه موسیقی را احاطه کرده بود و در عین حال، نوازنده‌ی بلغاری ویولن‌سل تم بسیار رومانتیک نیم‌پرده‌ای را اجرا می‌کرد. شنونده‌ها نمی‌دانستند که پارتیسیون این قسمت آزاد گذاشته شده و در اصل بداهه‌نوازی است. این قسمت برای خود من هم بسیار جالب بود. اما بسیاری درباره‌ی این کار به شدت انتقاد کردند. اگر مجله‌ی «نگین» آن دوران را نگاه کنید، یادم نیست چه کسی نوشته بود، اما وقتی آن را خواندم، واقعاً فکر کردم آیا آدم می‌تواند برای کلام و گفتارش در ارتباط با کار هنری حدی قائل شود؟ باید به این آثار احترام قائل بود، چون خیلی به من برخورد. یکی از چیزهایی که به خاطر دارم این بود که نوشته بودند «اصوات مهوع!» جالب این بود که عده‌ای خیلی خوششان آمده بود و عده‌ای دیگر به شدت توهین می‌کردند. به این معنی که تصور می‌شد وقتی چیزی برایشان قابل درک نیست، پس حتماً نباید وجود داشته باشد. من ندیدم راجع به کارهای دیگر چنین نقدهایی نوشته شود و فکر می‌کنم اگر می‌توانستند، حتماً تخم‌مرغ هم به سمت ما پرتاب می‌کردند.»

به‌هر روی هم چنان سه قطعه‌ی «شب کوک» برای ارکستر سازهای زهی در سال ۱۳۵۲، که تحت رهبری «کاترین کومه» به اجرا درآمد؛ «ذکر» در سال ۱۳۵۳؛ و همچنین «دوزخ شرری ز رنج بیهوده‌ی ماست» در سال ۱۳۵۵ که به رهبری «ایو ملک» برای ارکستر سازهای زهی و کُر به اجرا درآمد را می‌توان از پیش‌گام‌ترین آثارِ موسیقایی ایران دانست.

از دیگر آثار برجسته‌ای که در آن دوران از منظر تجربه‌گرایی جذابیت زیادی داشت، می‌توان به موسیقی کار نمایشی «آربی اوانسیان» در فستیوال شیراز با عنوان «سواری درآمد، رویش سرخ، مویش سرخ …» (۱۳۵۵) اشاره کرد. فوزیه مجد در این اثر نیز همچون بسیاری دیگر از کارهای خود، بر صدا (آوای انسانی) تکیه کرده و بدون استفاده از هیچ‌گونه سازی، موسیقی ساخت. متن این اثر ترجمه‌ای از خُرده‌اوستا بود که مجد تلاش کرده بود تا آن را به شکلی بازگرداند که به نظرش می‌توانسته صدای اوستایی باشد.

fozieh majd iranian composer portrait04 1

پژوهش در موسیقی ایران

مرکز حفظ و اشاعه‌ی موسیقی ملی، تحت اشراف و نظارت اساتید برجسته‌ای چون مهدی برکشلی، داریوش صفوت و نورعلی برومند، بنیان نهاده شد؛ نهادی که رسالت سترگ آن، صیانت و گسترش گنجینه‌ی گران‌سنگِ موسیقی ایرانی بود. بخشی از فعالیت‌های این مرکز بر پژوهش موسیقی نواحی متمرکز شد و در همین راستا، فوزیه مجد، به عنوان یکی از چهره‌های درخشان این عرصه، گروهی پژوهشی را شکل داد که در میان اعضای آن، نام‌هایی همچون محمدرضا لطفی و مجید کیانی به چشم می‌خورد. این گروه، با سفر به اقصی نقاط ایران، از خراسان و هرمزگان گرفته تا سیستان و بلوچستان و بوشهر، مجموعه‌ای نفیس و بی‌بدیل از اجرای موسیقی نواحی، آثار اقوام مختلف و نمونه‌های فاخر موسیقی دستگاهی ردیفی را گردآوری کرد. در همان ایام، فیلم‌هایی کوتاه نیز در این باره ساخته شد.

سفرهای پژوهشی فوزیه مجد از سال ۱۳۵۱ بود، دریچه‌ای نوین به روی موسیقی ایران گشود و گنجینه‌ای ارزشمند از نغمه‌های اصیل و اصوات کهن را به جامعه‌ی موسیقی عرضه کرد. در این میان، چهره‌های برجسته‌ای همچون یوسف فروتن، سعید هرمزی، نورعلی برومند و عبدالله دوامی در کنار استادانِ موسیقی محلی خراسان، همچون حسین یگانه، بخشی اولیاقلی یگانه، مختار زنبیل‌باف و حمرا گل‌افروز، به همراه نغمه‌های سحرآمیز موسیقی شمال خراسان از زبان نظرمحمد سلیمانی و دیگر استادان بی‌بدیل این عرصه، به نسل معاصر شناسانده شد و گامی بلند در راستای احیای میراث موسیقایی ایران برداشته شد.

سیدعلیرضا میرعلی‌نقی در توصیف این برهه‌ی درخشان از حیات علمی و هنری فوزیه مجد چنین نوشته است:
«سفرهای پژوهشی وی به دو خطه‌ی مهم و کهن‌سال ایران، خراسان و بلوچستان، از سال ۱۳۵۱ آغاز شد. در این ایام، اگرچه قریب به یک دهه از «انقلاب سفید شاه و ملت» و دگرگونی بنیادین ساختار زیست روستایی ایران سپری گشته بود، اما هنوز در گوشه‌وکنار این سرزمین، لایه‌هایی بکر و دست‌نخورده از میراث فرهنگی یافت می‌شد که برای موسیقی‌شناسان گوهری گران‌بها محسوب می‌گشت.پیش از فوزیه مجد، شخصیت‌هایی همچون لطف‌الله مشیری، با نگاهی مردم‌شناسانه، و محمدتقی مسعودیه، از منظر یک «اتنوموزیکولوگ»، پای در مسیر این اکتشافات نهاده بودند، اما این بار، مسافری که در پی اصواتِ ناشناخته‌ی این خاک روانه‌ی سفر شده بود، نه صرفاً یک پژوهشگر، بلکه یک آهنگسازِ ژرف‌اندیش بود که از درون، با جوهره‌ی موسیقی انس و الفت داشت و طبعاً نگرشی منحصر به خویش را در این مسیر دنبال می‌کرد.

تصویر سیاه‌وسفید از فوزیه مجد، پیشگام موسیقی تجربی ایرانی

روایت رخدادهای بیرونی و تأملات درونیِ این سفرها، فراتر از ظرفیت این مجال است و بخش‌هایی از آن در قالب گفت‌وگوهایی، با صدای خود او ضبط و برای آیندگان حفظ شده است. خلاصه آنکه فوزیه مجد، در جایگاه آهنگسازی فرهیخته که با والاترین جریان‌های موسیقی مدرن جهان درآمیخته بود، به درکی ژرف و متعالی از صور ازلی و بنیان‌های موسیقایی این سرزمین دست یافت و جهانی صوتی خلق کرد که تجلیِ اندیشه و زیستِ درونی‌اش بود؛ جهانی که نه دنباله‌روِ کورکورانه‌ی سنت بود و نه وام‌دار فرمول‌های تقلیدی غرب، بلکه آوایی مستقل، نوین و به‌غایت ایرانی داشت. در آثار او، تداعی‌های سنتی و فولکلوریک به مراتب کمتر از هر آهنگساز ایرانی دیگر جلوه‌گر است و هم‌زمان، کمترین شباهت را به نمونه‌های غربی دارد. وی عنصر خالص «ایرانیت» را نه‌تنها در مقامات موسیقایی خراسان و نغمه‌های شاعرانِ بلوچ می‌جُست، بلکه امکان درک عمیق این جوهره را نیز در محضر بزرگ‌ترین راویان موسیقی دستگاهی ایران برای خویش فراهم ساخت.»

در همین سال‌ها، او با تار و سه‌تار نورعلی برومند، سه‌تار سعید هرمزی، یوسف فروتن و مهدی کمالیان، با کمانچه‌ی اصغر بهاری، و با نغمه‌های کهنسالانی که در دهه‌ی ۱۳۴۰، آخرین ذخایر موسیقی دستگاهی را بر نوارها ضبط می‌کردند، انس گرفت. این تلاش‌ها با حمایت سازمان رادیوتلویزیون که در آن دوران اهمیتی ویژه برای حفظ و اشاعه‌ی فرهنگ قائل بود، به سرانجام رسید.

از رهگذر همین تعاملات، دوستی او با استاد مهدی کمالیان، نوازنده و سازنده‌ی برجسته‌ی سه‌تار و رئیس کارگاه سازسازی مرکز حفظ و اشاعه، شکل گرفت؛ دوستی‌ای که خاطرات خوش آن از نظارت بر ضبط ردیف‌های هرمزی و فروتن گرفته تا نگارش مقاله‌ای مشترک (با همکاری کمالیان) در کتابی نفیس که به دو زبان فارسی و انگلیسی منتشر شد، در حافظه‌ی تاریخ موسیقی ایران ثبت شده است.

ماحصل بخشی از آن سفرهای دور و دراز خانم مجد در این سال‌ها توسط «ماهور» منتشر شده که از جمله‌ی آن می‌توان به «گوات و ذکر در بلوچستان»، «موسیقی نوبان و زار»، «اربعین در بوشهر»، «موسیقی تربت جام»، «موسیقی شمال خراسان» و «داستان شاهزاده زرین عذار» و و «موسیقی عاشقی آذربایجان غربی» اشاره کرد.

او کتاب‌های بسیاری نیز دارد که شامل نتایج تحقیقات و آهنگ‌سازی‌هایش است؛ اما یکی از اصلی‌ترین میراث مکتوب خانم مجد در حوزه‌ی موسیقی نواحی، کتاب گرانسنگ «نفیرنامه» است که به همت مؤسسه‌ی فرهنگی ماهور و به دو زبان فارسی و انگلیسی منتشر شده است. این اثر، حاصل غور و تفحصی ژرف در بطن موسیقی دستگاهی ردیفی ایران بوده و با رویکردی شاعرانه و نمادین، نه تنها به تاریخ موسیقی بومی این سرزمین پرداخته، بلکه نقدی عمیق بر آن نیز ارائه کرده است. مجد در این کتاب با تکیه بر مشاهدات و تجربیات میدانی خویش، به بررسی موسیقی روستاها و شهرستان‌های ایران پرداخته و گزارشی دقیق و مستند از سفرهای پژوهشی خود در راستای گردآوری قطعات موسیقی بومی ارائه کرده است.

آنچه درباره‌ی این بخش از زندگی «فوزیه مجد» اهمیت دارد، این است که این ماجرا، تأثیر شگرفی بر آهنگسازی‌اش نیز گذاشته است.

پس از انقلاب، خانم مجد تا سال‌های بسیار فعالیتی نداشت تا سرانجام با انتشارِ آثارش شکسته شد. او کم‌تر در محافلِ هنری حضور دارد؛ اما در این سال‌ها بسیاری از آثارش توسطِ دیگران به اجرا درآمده است، از جمله آن‌که آثار پیانوی او که عمدتاً در فضایی مدرن و گاه با الهامی کلی از جوهر موسیقی ایرانی آفریده شده بودند، توسط دلبر حکیم آوا، پیانیست تاجیک مقیم تهران، اجرا و ضبط شده است.