از سکوت تا عرفان
نگاهی گذرا به زندگی پریسا: خوانندهای که صدایش در اوج مجبور به خاموشی شد
«امروز هنرمندان ایرانی با چنگ و دندان دارند موسیقی سنتی ایران را حفظ میکنند.» این را پریسا گفته است و خود یکی از آنان که نیمقرن است این موسیقی را به چنگ و دندان کشیده و تمامِ ناملایماتِ آن را تاب آورده است. از بازنشستگی در 26 سالگی تا قریبِ بیست سال سکوت و صرفِ عمرِ خویش برای آموزش به زنانِ جوانی که آنان نیز اگرچه امیدی به خواندن ندارند؛ اما خدا را چه دیدید، شاید یکیشان از هزار، کسی شد که پریسا بتواند عَلَم موسیقی ایران را به دست او بسپارد و بعد از این همه سال خیالش آسوده شود که موسیقی ایران در دستانِ جوانِ دیگری قرار دارد که او نیز باید از جانِ خود مایه بگذارد برای پاسبانی آن.
پریسا حالا سالهاست که دارد کنسرتهای خود را در اقصینقاطِ دنیا برگزار میکند و همواره با تحسینهای بسیار روبهرو میشود و جایزههایی نیز دریافت میکند؛ اما رازِ آن شانزده سال سکوت را چه کسی میداند جز خودش؟ آن سالهایی که از سکوهای جشنِ هنر شیراز به خانهاش تبعید شد و نه دیگری ابوعطایی خواند نه ماهوری و نه دشتیای.
چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم
پریسا حالا هفتادو پنج ساله است. خود میگوید، پدرش بزرگترین مشوقاش برای خواندن بوده است. در همان زمان مدرسه، در برنامههای متفاوتی میخواند و در مسابقات هنرى شركت مىكرد. شانزده ساله بود که در مسابقات سراسری دانشآموزان کشور شرکت کرد و رتبهی نخست آواز دختران را به دست آورد. این اولین نقطعطفِ زندگی هنری زنی شد که حالا یکی از مهمترین زنانِ آوازِ ایران است و نامش در کنارِ کسانی چون «قمر» برای همیشه خواهد درخشید.
«محمود کریمی» داورِ آن مسابقه بود، همان کسی که سرنوشتِ هنری پریسا را رقم زد. مَردی که او را تشویق کرد تا موسیقی را ادامه دهد و تا زمانی که زنده بود، پریسا شاگردِ مستعد و عزیز دردانهاش باقی ماند.
کریمی، دستگاهها و رديف موسيقى سنتى را به پریسا آموخت و او در این کلاسها، آنچنان خوش درخشید که بعدتر «لوید میلر» که بختِ این را داشت که در این کلاسها شرکت کند، از پریسا به عنوان کسی یاد کرد که مثلِ فرشتهها آواز میخواند: «پیش از آن هیچ خوانندهی جاز یا کلاسیکی نشنیده بودم که مثل او آواز بخواند». پریسا البته جز استادانِ رسمی خویش، بهطور غیرمستقیم از بسیاری از آوازخوانان بهره بُرد، خودش گفته: «هميشه سعى كردهام از نوع تحريرهاي قمر استفاده كنم. من سبك قدما را گوش مىكنم، به دليل اينكه سبكشان به كلى با نوع آوازخوانى فعلى فرق مىكند.»
محمود کریمی، بعد از دو سال حضورِ پریسا در کلاسهایش، در سالِ 1347 و زمانی که او تنها نوزده سال سن داشت، او را برای فعالیت در زمینهی موسیقی سنتی ایران به وزارت فرهنگ و هنر وقت معرفى کرد و این آغاز ِ فعالیتهای حرفهای پریسا شد. پریسا در زمانِ حضورش در این وزارتخانه، برنامههای بسیاری همراه با گروههای مختلف هنری در تلویزیون اجرا کرد و در شهرهای ایران و همچنین در خارج از کشور، به اجرای کنسرت پرداخت که شاید مهمترینِ آن، اجرای 40 كنسرت در 40 شهر فرانسه براى معرفىموسيقى سنتى ايران به علاقهمندان موسیقی خاورمیانه است.
آنجا روم آنجا روم بالا بدم بالا روم
یکی از مهمترین فرازهای زندگی پریسا، حضور او در مركز حفظ و اشاعهی موسيقى از سالِ 1352 تا 1357 است. این مرکزِ وابسته به سازمان راديو و تلويزيون توسط «داريوش صفوت» (از استادان بنام موسیقی سنتی ایران)، پايهگذاری و به جنبش احیای در موسیقی ایران شهره شد. در آن زمان نورعلی خان برومند، سعید هرمزی، عبدالله دوامی و محمود کریمی در این مرکز حضور داشتند. در همین مرکز بود که او با استاد «عبدالله دوامی» و سبك اجراى تصنيفهاى قديمى و آواز سنتى آشنا شد. خودش دربارهی این مرکز گفته است: «مركز حفظ و اشاعهى موسيقى، موزيسينهاى شايستهای تربيت كرد. هدف اين بود كه افراد بنشيند، ساز بزنند و كار كنند و درواقع دنبال مطربى و پولسازى نروند.»
بخت آن بود که آخرین اجرای پریسا در قبل از انقلاب توسط همین مرکز روی دهد. او در فستیوال «هنرهاى نمایشى سنتى آسیا» در ژاپن حضور داشت که انقلاب شد. این فستیوال با تمرکز بر هنر آواز کشورهاى برمه، هند، ایران و مغولستان شکل گرفته بود و نتایج اجراها و گزارشهای این فستیوال بعدها در کتابی به نام «آواهاى موسیقایى آسیا» منتشر شد. ۱۱ قطعه فیلم ۱۶ میلیمتری و یک سیدی با عنوان «هنر آواز کلاسیک ایران» از جمله دستاوردهای این فستیوال بود و البته یک سیدی که به تهیهکنندگی JVC به بازار آمد.
همدورههای پریسا در مرکز حفظ و اشاعهی موسیقی، کسانی چون حسین علیزاده، پرویز مشکاتیان، محمدعلی کیانینژاد و داریوش طلایی بودند. پریسا با تعدادی از این افراد در جشن هنر شیراز به اجرای کنسرت پرداخت و علاوه بر آن برنامههایی را نیز در فرانسه و بلژیک اجرا کرد. اما از نوزده سالگی که او وارد فرهنگ و هنر شد تا آن روزی که بهاجبار فعالیتهای هنریاش را متوقف کرد، زمانِ زیادی طول نکشید و چه رنجِ عظیمی. خودش میگوید: «تمام دورهی کار هنری من به ۹ سال هم نکشید. پنج سال آن در فرهنگ و هنر بودم که تازه دوران تجربهی کاری، روی صحنه رفتن و با ساز و ارکستر کار کردن بود. بعد هم که وارد مرکز حفظ و اشاعه شدم و ردیفخوانی را به صورت جدی شروع کردم، چهار سال بیشتر طول نکشید. فکر نمیکنم برای انسان به راحتی قابل هضم باشد که آنچه را دوست دارد و عاشق آن است و از بچگی با آن محشور بوده، با آن زندگی و کار کرده است، برایش وقت گذاشته و علماش را یاد گرفته، کنار بگذارد. من در سال ۵۷، وقتی از نظر هنری بازنشسته شدم، ۲۶ سال بیشتر نداشتم و از نظر خودم هنوز در موسیقی کاری نکرده بودم. برای من دوران تجربه و در حقیقت نوجوانی -حتی جوانی هم نه- در موسیقی بود. هنوز باید خیلی اتفاقها میافتاد. ولی خُب خدا نخواست و مسیر زندگیام باز به نوع دیگری تغییر کرد.»
در سالِ 1368 او بار دیگر به مرکز حفظ و اشاعهی موسیقی دعوت شد تا به زنان، آموزش آواز دهد. او مدتی به این کار مشغول شد؛ اما سرانجام نتوانست فعالیتِ چندانی با این مرکز داشته باشد و در نهایت از آن جدا شد. پریسا هیچگاه دلایلِ این قطعِ همکاری را شکل نداده و از آن به عنوانِ «مسایلی که پیش آمد» یاد کرده است.
من مرغ لاهوتی بدم دیدی که ناسوتی شدم
سال 1357، به سیاقِ بسیاری از هنرمندانِ زن، فعالیتهای پریسا به مدت شانزده سال متوقف شد. او در آن زمان در فستیوالی در ژاپن (که شرحِ آن رفت) مشغولِ اجرا بود. خودش از آن روزها میگوید: «در ژاپن بودیم که انقلاب شد و حتی راه های هوایی هم بسته شد. به همین دلیل ما حتی نتوانستیم به ایران برگردیم. بعد از آن به اجبار در سن ۲۶ سالگی بازنشسته شدم، بازنشستگی اجباری.»
پس از انقلاب فعالیتهای موسیقی به جز در حیطه موسیقی سنتی بسیار محدود و تکخوانی زنان نیز ممنوع شد. نکتهی غمبار ماجرا این است که فترتِ موسیقی چنان او را به تنگ آورد که خود گفته است برای سالهای متمادی دیگر حتی برای خود هم نمیخواند. پریسا دربارهی آن دورانِ زندگی خود نوشته است که این سالها را بیشتر صرف تربیت فرزندانش کرده است: «ماندم و خانهداری کردم، بچهداری کردم، آشپزی کردم و از نظر فکری و درونی هم طور دیگری حرکت کردم. به مطالعه و تحقیق در زمینهی اشعار و ادبیات عرفانی این موسیقی و فسلفهای که پشت این موسیقی هست، پرداختم.»
در آن دوران بسیاری از همکارانِ او به خارج از کشور مهاجرت کردند؛ اما او ترجیح داد در وطنش بماند هرچند بهای آن سالها خاموشی باشد. در میان برخی مسئولان هنری تلاشهایی برای آغازِ دوبارهی فعالیتهای او انجام دادند؛ اما هیچکدام به سرانجام نرسید و او تنها موفق شد چند اجرای خصوصی در خانهاش برگزار کند. حالا خودش میگوید: « خوشحالم که مهاجرت نکردم. ماندن من در ایران، فرصت خوبی به من داد که بتوانم به عمق و معنویت این موسیقی بیشتر فکر کنم. این موسیقی، یک نوع موسیقی معنوی است که کاملاً ریشه در فرهنگ معنوی و عرفانی مملکت ما دارد. این موسیقی، موسیقی بازار نیست. موسیقی نیست که شما با آن تجارت کنید، کسب شهرت کنید، یا کسب مال و ثروت کنید. این موسیقی، یک نوع موسیقی معنوی است که کاملا ریشه در فرهنگ معنوی و عرفانی مملکت ما دارد. شما چنین چیز باارزش و ریشهداری را نمیتوانید بکنید و با خود به سرزمین دیگری ببرید که اصلا آب و هوایش به این موسیقی نمی خورد.»
پریسا از آن زمان تاکنون به تدریسِ آواز به شاگردان مشغول بوده است: «سالهاست در خانهی خودم تدریس میکنم. شاگردان زیادی هستند که با وجود این که در ظاهر امکان خواندن در ایران ندارند، با علاقه و انگیزهی بسیار قوی میآیند و این موسیقی را یادمیگیرند و این، جای خوشحالی دارد. من از خیلی از آنان میپرسم با اینکه ظاهراً هیچ امیدى نیست که شما جایى بخوانید، چرا مىخواهید آواز یاد بگیرید؟ و آنها مىگویند: براى دل خودمان.»
او در سالهای حضورش در ایران، هیچگاه به اجرای کنسرت برای بانوان تن داد؛ چرا که بر این اعتقاد بود که این موسیقی ربطی به جنسیت آدمها ندارد، بلکه با روح آنان سر و کار دارد و اجرا برای زنان، خط بطلانی است بر برنامههای قبلی و به این معنی که اشتباه کردیم.»
کاندر بیابان فنا جان و دل افگار آمدم
اما آنچه این سالهای سکوت را برای پریسا آسان کرد را باید در نگرشِ او نسبت به جهان و موسیقی دانست. پریسا صاحبِ نوعی اندیشه است که میتوان آن را «عرفان زنانه» دانست. او جزو معدود زنانی است که توانسته به جوهرِ کلامِ عرفانِ مردانه راه یابد. همین موضوع را میتوان هنگام اجرای آواز که سرشار از حرکاتِ هارمونیکِ بدنش است نیز مشاهده کرد. او بی جابهجاییهای پرهیاهو، از بدنِ خود برای بیان حسِ موجود در موسیقیاش بهره میگیرد.
نگاهِ او به موسیقی نیز ملهم از همین عرفانِ شرقی است که باید آن را مدیونِ بهرهمندیاش از حضور استادانی چون داریوش صفوت و نورعلی الهی دانست. پریسا خود معتقد است که نورعلی الهی بیشترین تاثیر را در شکلگیری شخصیت هنری او داشته است. نورعلی الهی قاضی برجستهای بود و نیز یکی از مقامدانان و نوازندگان شاخص ساز تنبور. او به نوعی عرفان منطقه کرمانشاه را که به اهل حق شهرت دارد، تئوریزه کرد و تاکیدی ویژه بر معناگرایی در موسیقی داشت و بر این باور بود که اگر موسیقى روى پایه اقتضاى روح رفت، هم کیفیت ظاهرش جالب مىشود و هم کیفیت باطنش. والا آن هم مىشود یک رشته صنعت، مثل رشتههاى دیگر.
بر همین اساس پریسا معتقد است که موسیقى سنتى ایران، بر پایهی احساسات معنوى به وجود آمده است و موسیقیدانان قدیم ایران بیشتر به نیازهاى روح توجه داشتند و بر حسب عوالم روحى به خلق آثارى پرداختهاند: «پیام هنر ایرانی و موسیقی ایرانی در جهت سازندگی روح آدمهاست. مخصوصا موسیقی ایرانی که با عرفان عجین است. پیام عرفان ایران، انسان سازی است. پیام امثال مولانا، کالای روز نیست که از مد بیفتد و به درد نخورد. کما این که بعد از ۷۰۰ سال که از مولانا گذشته است، هنوز پیام جهانی او قابل استفاده است. حالا این موسیقی ما هم که با این شعر و اشعار کلاسیک عجین است همین پیام را دارد. آن چه که مهم است جوهر این موسیقی است. این موسیقی اگر با کیفیت واقعی خود اجرا بشود برای سازندگی روح جامعه است. برای اخلاقیات و تزکیه جامعه است.»
او همواره از اشعارِ شاعرانِ عارفمسلک در آواز خود بهره میگیرد و در این باره میگوید: «گروهى كه شناخت عميقى از موسيقى ما ندارند، تصور كنند كه كاربرد اين هنر فقط در مواقع عزا و گريه و زارى است. در حالى كه حزن موسيقى ايرانى حزنى روحانى است. وقار و متانتى دارد كه لازمهى آن نوع موسيقى است كه بخواهد شما را وادار به تفكر كند و غمش يك غم زيباست. آن روحى كه از خدايش جدا شده و فطرتا عاشق اوست، از دورياش رنج مىبرد. چنين روحى اين غم را خوب مىشناسد و مىداند كه غم دنيا و مال و كمبود نيست. غمى است كه حكايت از دورى معبود مىكند و اين حال زيبايى است و بايد در انسانيت انسانى كه با اين غم آشنا نباشد، شك كرد.»
باز آمدم باز آمدم از پیش آن یار آمدم
پریسا سالها سکوت را تاب آورد؛ اما سرانجام، آنهنگام که چهل و پنج ساله شد و ناامید از اجرای دوبارهی موسیقی در کشور خویش، کنسرتهای خود در خارج از کشور را آغاز کرد. او در سال ۱۹۹۵ با اجرا در لندن، به صحنه بازگشت و آلبوم «بازآمدم» را منتشر کرد. پریسا در این کنسرت شعری از مولانا خواند با این بیت که «شاد آمدم شاد آمدم ، از جمله آزاد آمدم/چندین هزار سال شد تا من به گفتار آمدم» که گویی شکایتی بود از سالهایی که ناخواسته و اجباری مهر سکوت بر حنجرهاش داشت.
او این راه را ادامه داد و با »حسین عمومی» (نوازندهی نی) همراه شد و برنامههایی را در شهرهای مختلفِ امریکا و اروپا اجرا کرد که نتیجهاش دو سیدی با عنوان «شرح عشق» شد. این برنامه به دعوت مشترک رادیو فرانسه و رادیو دانمارک در فستیوال «صدای مقدس» آغاز شد. علاوه بر عمومی، سام اشلامینگر نیز او را با نواختنِ دف همراهی میکرد. بعدتر هم با «داریوش طلایی» همراه شد.
اما یکی از دورههای درخشانِ پریسا در کنسرتهای خارج از کشور، همراهی او با گروه موسیقی «دستان» بود. که از سالِ 2002 آغاز و تا سال 2008 ادامه یافت. پس از آن نیز به همراه ایمان وزیری و پسرش (دارا) کنسرتهایی را به اجرا درآورد.
اجرای کنسرت در تئاتر شهر پاریس، اجرای کنسرت در رویال فستیوال هال، اجرا در برنامهای تحت عنوان «شب، صدای زن» در فستیوال «تابستان بورژ»، بورژ، فرانسه، اجرای کنسرت در فستیوال «زن در سنتها» در سالن کویین الیزابت هال لندن، اجرای کنسرتهای بداهه در فستیوال بزرگ سیلک رود (Silkroad) با همراهی داریوش طلایی، حضور در فستیوال فز، اجرای برنامه در فستیوال آوای جهان اسلام در شهر نیویورک، اجرای کنسرت در فستیوال صداهای ممنوعه، اجرا در موزهی متروپولیتن نیویورک از جمله فعالیتهای اوست. او موسیقی سنتی ایران را با شعرِ فارسی ارائه میدهد و جالب آنکه همواره مورد تحسینِ مخاطبانِ خارجی قرار میگیرد. خودش در این باره گفته است: «زبانِ این نوع موسیقی، زبان روحى است و ارتباط، ارتباط روحى است. آدمها با هم ارتباط روحى و قلبى دارند و بالاخره آنها در همه جا آدم هستند. يك روح ملكوتى شما داريد، يك روح ملكوتى فرانسوى، ژاپنى و امريكايى، در نتيجه، قلب آدمها همديگر را درك مىكند. هر خارجى ترجيح مىدهد كه با همان حال و هواى عرفانياش موسيقى ما را گوش كند، يعنى او، آن احساس را درك مىكند، اگرچه شعر را نمىفهمد، گاهى من به اقتضای حال خودم حافظ را خواندهام و او اصلا نفهميده كه شاعر چه گفته؛ ولى آن حس معنوى را درك كرده و گفته است: «من، با اين نوع خواندن شما يك حال و توجه ديگرى پيدا كردهام.» بنابر اين مسئلهى زبان، زبان روح است و ارتباطى روحى مطرح است. با قلب و روح موسيقى عرفانى است كه مىشود جهان را تسخير كرد نه فقط با تكنيك آن. تكنيك وسيله و ابزار كار است. براى وصول به هدف آن، هدف و پيام اهميت دارد. اگر اين پيام روحانى و معنوى شد، اثرى خواهد داشت كه مىتواند انسانهاى همه جاى دنيا را منقلب كند.»
من نور پاکم ای پسر نه مشت خاکم مختصر
با وجود سالها ممنوعیت، از پریسا آثار بسیار مانده است که از جملهی آن میتوان آلبومهای سادگى، دو آلبوم گل بهشت (همراه با گروه دستان، 2005) و شوریده (همراه با گروه دستان، 2003)، آواهاى جهان، شرح عشق، نوا و شرح عشق، اصفهان (1999، اجراى زنده در تور آمريكا)، شرح عشق (1998، اجرای زنده در تور اروپا) و بازآمدم (1995، اجراى زنده در لندن) از جمله دیگر آثارِ اوست.
پینوشت 1: میانتیترها بر اساسِ غزلِ شمارهی 1390 مولانا از دیوانِ شمس با نامِ «بازآمدم» آمده است که پریسا در اولین اجرای خود پس از سالها سکوت آن را به اجرا درآورد.
پینوشت 2: آنچه به عنوانِ نقلقول از «پریسا» آمده، حاصلِ گفتوگوهای معدود او در نیم قرنِ اخیر است که منابعِ آن در گاتانیک موجود است.